هدف از انتشار این کتاب مستند‌سازیِ تجربه‌ای سی‌ساله است، بدین منظور که آن‌چه در این سی‌سال انجام شده از یادها نرود، برای آیندگان بماند، و شاید مدیران مطبوعات، سردبیران، روزنامه‌نگاران و مجله‌نگاران، به‌ویژه نورسیدگان، را نیز به کار بیاید، و استادان علوم ارتباطات، به‌ویژه مدرسان روزنامه‌نگاری، اگر خواستند دانشجویان خود را با تجربه‌ای مکتوب و مستند آشنا کنند، به آن ارجاع دهند؛ و همکاران فرهیختة نگاه‌نو، از آغاز تا امروز، نیز که شمارشان از هزار تن افزون است و نامشان در پایان این کتاب آمده، یک نسخه از آن را در کتابخانة خود نگاه دارند و هرگاه چشمشان بر آن افتاد، از سال‌هایی که جوان‌تر بودند و آثار و خدمات ارزنده‌شان را سخاوتمندانه در اختیار سردبیر نگاه‌نو می‌گذاشتند، یاد کنند و شاید احساس خوشایندی به ایشان دست دهد.

احساس من نسبت به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سال‌هایی که در آن کار کرده‌ام (اردیبهشت 1350 ـ شهریور 1359) مانند احساسی است که هر کدام از ما نسبت به نخستین عشق خود داریم. در جای دیگری گفته‌ام که فصلنامة نگاه‌نو آخرین عشق زندگی من است؛ کانون هم نخستین عشق زندگی من بود. نخستین عشقْ فراموش‌نشدنی است. درست چهل سال است از کانون رفته‌ام ـ شهریور 1359، ولی عطر کانون همچنان مشامم را نوازش می‌کند. کانون محل کارم نبود، خانه‌ام بود. نخستین خانه‌ام بود.
کانون با هدف «پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در کتابخانه‌هایش نزدیک به دو میلیون کودک و نوجوانان ایرانی را به عضویت گرفته بود. کمترین خدمت کانون این بود که در هر سال بیش از یکصدمیلیون نسخه کتاب در اختیار این دومیلیون کودک و نوجوان می‌گذاشت. تمامی واحدهای تولیدی کانون (انتشارات، سینمایی، صفحه و نوار) نیز در خدمت این دومیلیون عضو بودند. کتابداران برای اعضا قصه می‌گفتند، شعر می‌خواندند، شخصیت‌ها را معرفی می‌کردند، سرزمین‌های دیگر را به آنان می‌شناساندند، آنان را به بازدیدهای تابستانی می‌بردند، و سنگ صبور دختران و پسران نسبتاً بزرگسال خانواده‌های فقیر بودند که جز کتابداران کانون کسی را نمی‌شناختند که غم دل با او بگویند و پرسش‌های خود را مطرح کنند.

من زن به دنیا آمده‌ام؛ اختیاری نداشته‌ام. پشیمان هم نیستم. پشیمان باشم هم نمی‌توانم کاری بکنم. مجبورم همیشه برای همه‌چیز بجنگم؛ مثل همة زن‌های دنیا. تا امروز برای هر حقی جنگیده‌ام؛ با خانواده‌ام، با اجتماع، با همسرم، با فرزندانم، و حتی با خودم. اغلب هم تسلیم شده‌ام و شکست خورده‌ام، ولی باز از پای ننشسته‌ام و نمی‌نشینم. ادامه دادم و همین حرکت رو به جلو را نوعی پیروزی تلقی کرده‌ام. یک «بله» مرا در این جامعه تبدیل به نوعی برده کرده است. برده‌ای که گاهی حتی حق آزادی سکوت کردن و فکر کردن هم ندارد؛ چون کافی‌است چند لحظه ساکت به نقطه‌ای خیره بشوم تا اطرافیان بپرسند: «داری به چی فکر می‌کنی؟»

 

قیمت 32،000 تومان

 

 کتابي که پيش روي شماست مجموعه‌اي است از هشت گفت‌وگو و سه‌گفتار يا مقاله. ابتدا دربارة گفتارها بگويم که هر سه را از سر درد نوشتم. آشفتگي، سردرگمي، بي‌انضباطي، لَختي، بي‌ابتکاري، ناشي‌گري، نداشتن آينده‌‌نگري، رواج فساد، و مسئوليت‌گريزيِ ديوان‌سالاريِ نوع ايراني که آثارش را به صورت دستگاه اداري ناکارآمد و نارضايتي فزايندة مردم اين ديار مي‌بينيم؛